تقريبا يک و نيم ميليون سال پيش هموارکتوسها از آفريقا خارج و در بخشى از جهان آنروز ساکن شدند. نئاندرتالها حدود ۲۰۰ هزار سال قبل از آفريقا مهاجرت کردند و ۷۰ هزار سال پيش انسان جديد، پاى به اين راه گذاشت. از آن موقع تا حدود ۱۰ هزار سال پيش زبان به تدريج تکامل پيدا کرد و فراگيرى زبان - که همزمان با ابزارسازى اجداد ما بوده - سرآغاز دورهاى شد که آنرا دوران «پيشآگاهى» مىنامم. بعد از آن از حدود ۲۵۰۰ پيش از ميلاد و با اختراع خط، انسان به تدريج وارد دوران «آگاهى» شد.
بگذاريد پوپرى ادامه دهم: زندگى سراسر حل مسأله است! حيات، هوش و آگاهى توانمندى حل مشکل هستند؛ مشکلاتى که محيط سر راهمان مىگذارد. در دوران پيشآگاهى، صداهاى درون سر - خدايان باستان - بودند که در مواقع اضطرار به داد انسان مىرسيدند. با نوشتن، دستورالعملها - از جمله فرمانهاى حمورابى - در ابتدا با ديدن الواح شنيده مىشدند و به تدريج انسان به آگاهى رسيد. فکر کنيد وقتى که از خانه تا محل کارتان رانندگى مىکنيد، هيچ آگاهى به کارى که مىکنيد نداريد، مگر اينکه ناگهان در معرض يک تصادف خطرناک قرار بگيريد - اضطرار! ما در اين شرايط براى چند لحظه آگاهانه رفتار مىکنيم، اما در دوران پيشآگاهى، صداى خدايى - شايد خداى حامى رانندگان - ما را به واکنش مناسب فرمان مىداد!! بد نيست يادآورى کنم، دينهاى مدرن محصول دوران گذر از پيشآگاهى به آگاهى هستند.
دوران ما را عصر ارتباطات مىنامند. خيلىها انقلاب اطلاعاتى معاصر را همسنگ انقلاب صنعتى که سرآغاز دوران مدرن است مىشناسند. به نظر من اما اين درست نيست. اينترنت به عنوان سمبل عصر ارتباطات، به نظر من اهميتى چون خط و زبان دارد. همانطور که فراگيرى زبان سرآغاز دوره «پيشآگاهى» و بهکارگيرى خط سر آغاز دوره «آگاهى» بود، اينترنت هم سر آغاز دوران با اهميتى در تکامل بشر است که آنرا «فراآگاهى» مىنامم. نسبت اينترنت به انقلاب صنعتى مثل زبان است به ابزار سازى انسان ۴۰ هزار سال پيش. از آنسو نسبت امروز ما با اينترنت مثل انسانهاى پيشآگاهى است که روبهروى الواح مىايستادند و با ديدن نشانگانش صداى حمورابى را مىشنيدند. فرآيندى که بعدها به «خواندن» منتهى شد. امروزه نيز ما اينترنت را مىخوانيم، فرآيندى که در آينده تغيير خواهد کرد. هنوز عنوان خاصى براى آنچه جاىگزين خواندن در آينده مىشود ندارم، اما سناريويى که در نوشته پيشين ارايه دادم مىتواند تا حدودى وضعيت فراآگاهى را توضيح دهد. مثال راننده را در اين سناريو در نظر بگيريد، در مواجهه با يک موقعيت نزديک تصادف، نه صداى خدايى به شما فرمان خواهد داد که چه کنيد و نه خود حتا از موقعيت خطر آگاه خواهيد شد. تراشه و در واقع اينترنت خودش سعى خواهد کرد که شما را نجات دهد!
اين دوران گذر هم دينهاى خاصى را گسترش خواهد داد، با آداب و مناسک مخصوص خودش. به عنوان مثال انسانها در اين دوران صبح به صبح پاى اينترنت مىروند، آنجا تمام احساسات، آرزوها، خواستهها، غمها و ناراحتىهاى احتمالى و تمام آنچه را ما امروزه شخصيت فرد مىدانيم، به پايش قربانى مىکنند. نگران نباشيد، حريم شخصى شما از جانب ديگران تهديد نخواهد شد. شما روحتان - آگاهىتان - را فقط به اينترنت خواهيد سپرد، بالطبع ديگران هم آگاهىشان را از دست دادهاند و کسى نيست که از اطلاعات شخصى شما استفاده کند. داستان همانند سازندگان اهرام مصر است که زمانى به غلط بردگانشان مىپنداشتند. تعجب نکنيد، آنها آن همه کار سخت و دشوار را نه زير ضربههاى شلاق که کاملا «پيشآگاهانه» انجام مىدادند. نوادگان ما هم کاملا «فراآگاهانه» آگاهىشان را پاى اينترنت قربانى خواهند کرد …
۲ نظر:
تا جايي كه من ميدانم باور فعلي اين است كه هيچ يك از آن نژادهاي انساني منقرض نشده اند بلكه با اختلاط نژادي در نژادهاي برتر تكامل يافته اند
به هر حال این با انقراض آنها منافاتی ندارد، دست کم برای بحث جاری
ارسال یک نظر