۱۳۹۲ فروردین ۴, یکشنبه

تأملات فلسفی در عکدمی


از آن‌جا که با گذشت بیش‌تر از ۲۴ ساعت از اعلام نتایج انتخابات بحث‌برانگیز عکدمی، بحث‌ها بر سر ارمیا همچنان ادامه دارد، من هم به این نتیجه رسیدم که اضافه کردن پستی بر دو پست گذشته در این رابطه در فیس‌بوک دیگر خوش‌آیند نیست و بهتر است که کرکره این دکان خاک گرفته را باز بالا بزنم و چند خطی جدی‌تر قلمی کنم؛ صد البته به ایجاز که مدت‌هاست حوصله نوشتنمان هم سر رفته:
۱ - نمی‌دانم آیا توجه کسی جز من را هم جلب کرد یا نه، این‌که ارمیا در مصاحبه‌اش با سالومه حرفی زد که جای‌اش در پرگار بود. هرچند اگر آن‌جا هم این حرف را می‌زد لابد کسی بود که گوش‌زد کند که مباد رسمیت بخشیدن به قرائت‌های مختلف از دین را به فرض کنید پویایی فقه فرو بکاهیم. اما همین که چنین حرفی را - هرچند در موردش حرف‌های زیادی دارم، از شویی پر طرفدار شنیدم؛ برایم جالب بود. این موضوع خود جای بحث مفصل دارد، شاید این ماجرا بهانه‌ای باشد که جداگانه به آن بپردازم.
۲ - وقتی امیر بهمن حتا بر خلاف انتظار خودش حذف نشد، کمتر چیزی که به ذهن هر کسی می‌رسید این بود که لرها به او رأی داده‌اند و نگذاشته‌اند حذف شود. همان موقع با خودم فکر کردم یکی از دلیل‌های جانبی که برای اثبات تقلب در انتخابات سال ۸۸ می‌آوردند این بود که لرها حتما بیش‌تر از این‌ها به کروبی رأی داده‌اند و البته مقام‌های جمهوری اسلامی در دفاع می‌گفتند که مردم ایران پرجنبه‌تر از این‌ها هستند که به خاطر ملاحظه‌های قومی و قبیله‌ای به کسی رأی دهند!
اما یک تئوری توطئه‌گرایانه هم مطرح بود، این‌که عده‌ای در ایران بخواهند با این‌طور رأی دادن‌ها اعتبار عکدمی را خدشه‌دار کنند! پس از برنده شدن ارمیا این تئوری توطئه‌گرایانه بیشتر قوت گرفت: این‌که مثلا خط‌های ندا را بسته بودند و خط ارمیا باز بوده. راستش نمی‌دانم شاید همین‌طور بوده! فکر نمی‌کنم لازم باشد در باب تئوری توطئه چیزی بنویسم، اما می‌خواهم به پدیده‌ی دیگری بپردازم که اینجا خودش را نشان داد و یا بهتر بگویم باز تکرار شد. پیش از این وقتی آمار فروش اخراجی‌ها بالا می‌رفت می‌گفتیم که دهنمکی رانت دارد و تلویزیون مفت مفت تبلیغ فیلمش را می‌کند و بچه‌ها را از مدرسه می‌برند سینما و … در عوض وقتی جدایی اسکار گرفت، گفتند و - خودمانیم، خودمان هم گفتیم که سیاسی است. انتخابات ۸۸ یک بی‌اعتمادی عمومی را در جامعه ما دامن زد که به نظرم حالا حالا ها دست از سر ما بر نمی‌دارد. ارمیا برنده شد شک داریم. برنده نمی‌شد شک می‌کردیم. مشایی کاندیدا شود، رأی بیاورد یا نیاورد مطمئن خواهیم بود که تقلب شده … به نظرم این یک آفت اجتماعی است که پرداختن به آن کار من نیست، کاش جامعه‌شناس‌ها در موردش بیشتر مداقه کنند و بنویسند؛ همین!
۳- یکی دو سال پیش بود که ایده یک بیزینس اینترنتی را با تنی چند از دوستانم در میان گذاشتم. بماند که تنبلی مانع از آن شد که آن‌را پی‌بگیرم ولی خلاصه‌اش این بود که می‌خواستم سایتی راه بیاندازم که در آن کاربران، رستوران‌ها را معرفی کنند و به آن‌ها امتیاز بدهند. فکرم این بود که اصولا معرفی و توصیف رستوران مثل ویکی آزاد باشد و کاربران به شرط این‌که از رستوران استفاده کرده باشند، بتوانند به آن امتیاز دهند. همان موقع یکی دو نفر از کسانی که برای همکاری دعوت کرده بودم، مخالف آزاد گذاشتن امتیاز دهی بودند و بر عکس معتقد بودند امتیاز‌ها را باید یک گروه الیت بدهند. در ماجرای عکدمی هم خیلی‌ها به برگزارکننده‌ها می‌گویند که خودشان انتخاب کنند. البته این که عده‌ای الیت و متخصص آشپزی و رستوران‌داری یا موسیقی و خوانندگی نظرشان را در مورد تعدادی رستوران یا هنرآموز خوانندگی بدهند، همیشه و همه‌جا امکان‌پذیر هست و انجام هم می‌شود، ولی این‌که امتیاز دهی را به عقل جمعی بسپاریم، ارزش دیگری دارد. از من می‌پرسید عقل جمعی را از هر جمع الیتی برتر می‌دانم. این‌که از ترس تقلب و تبانی مانع از کارکرد هوش جمعی شویم استدلال مخالفان دموکراسی هم هست. مهم نیست بعدا حق رأی را به چه کسی بدهیم، به ولی فقیه و شورای نگهبانش یا فیلسوفان و شاهان. از آن ظریف‌تر این‌که عده‌ای نه از ترس تقلب و تبانی که به دلیل کارشناس نبودن عوام این حق رأی را از مردم می‌گیرند. کلونی مورچه‌ها شاید از احمق‌ترین موجودات روی زمین تشکیل شده باشد ولی خود بسیار هوشمند است. این موضوعی است که فکر می‌کنم خوب است بیشتر در باره‌اش بنویسم.

هیچ نظری موجود نیست: