۱۳۸۷ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

برهان نظم

یکی از قدیمی‌ترین دلیل‌های وجود خدا، برهان نظم یا وجود غایت برای جهان است که آغازه‌های آن از طریق مطالعه و استنتاج استقرائی از امور این جهان به دست آمده است. سازگاری شگفت‌انگیز وسیله‌ها نسبت به غایت‌ها، در سراسر طبیعت، هرچند خیلی عظیم‌تر، به محصولات و فراورده‌های انسانی شباهت دارد. ما از این شباهت میان آثار طبیعی و مصنوعات انسانی به شباهت میان علت‌های آن‌ها حکم می‌کنیم و سازنده آن را نظیر روح انسان می‌دانیم … این تقریر کلئانتس از برهان نظم بود که هیوم در «محاورات درباره دین طبیعی» آن را نقد می‌کند.
هیوم در این مورد می‌گوید »آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسانی‌وار باشد زیرا که ما آن‌ را تجربه کرده‌ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره مبدأ جهان‌ها تجربه داشته باشیم؛ و مطمئنا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی‌ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است» [i]

خلاصه‌ی انتقاد هیوم از برهان نظم این است که وجود شباهت میان آثار طبیعی و مصنوعات انسان که اساس این برهان است مسلم نیست تا این‌که نتیجه بگیریم که علت آثار طبیعی هم مانند مصنوعات انسان صاحب فکر و عقل است. به نظر هیوم تجربی مسلک آن‌چه شما می‌بینید تقارن‌ها و توالی‌ (contiguity) حادثه‌ها است که اگر صدها و هزاران بار هم ببینید؛ ربط ضروری(Necessary Connection) که مقتضای علیت است از آن نتیجه نخواهد شد. حتا فیلسوفان عقل‌گرا هم معتقداند که از تجربه محض، اصل علیت بیرون نمی‌آید؛ این که از کجا آمده موضوع بحث‌های بعدی است! اشاعره هم مثل تجربی‌مسلکان اعتقاد دارند که آن‌چه در عالم می‌بینیم، علیت نیست. از جمله مولوی می‌گوید:

هم‌چنین زآغاز قرآن تا تمام
رفض اسباب است و علت والسلام
جمله قرآن هست در نفی سبب
عز درویش و هلاک بولهب

اشکال هیوم به علیت البته برمی‌گردد به این‌که او به درستی معتقد است که استقراء را نمی‌توان به طور منطقی تأیید کرد. وی بر آن بود که که هیچ برهان معتبر منطقی به ما اجازه نمی‌دهد که بگوییم آن نمونه‌ها، که درباره‌‌ی آن‌ها هیچ آزمایشی نداریم، به آن‌ها که در خصوص آن‌ها تجربه داریم شبیه‌اند. در نتیجه حتا پس از مشاهده تقارن ثابت فراوان اشیاء، دلیلی برای آن نداریم که به استنباط نتایجی مربوط به چیز‌هایی جز آن‌ها که درباره‌شان تجربه داشته‌ایم بپردازیم … هیوم می‌گوید » من سؤال خود را تجدید خواهم کرد که، چرا از این تجربه نتیجه‌ای در آن سوی مثال‌های گذشته می‌گیریم که درباره آن‌ها تجربه داشته‌ایم«[ii]

کانت
به تحریک هیوم و بیش از هر کس پیش از وی تا آن زمان این را می‌دانست که چه اندازه این امر بی‌معنی است که تصور کنیم همه‌ی قانون‌های طبیعت از مشاهده‌ها استخراج می‌شود. کانت، هم‌چون همه‌ی هم‌عصران دیگر خود به راستی و حقانیت مکانیک آسمانی نیوتون اعتقاد داشت. این اعتقاد نه تنها قابل فهم بود که چنان می‌نمود که بر پایه‌های استوار متکی است. نظریه نیوتون علمی از کیهان و از طبیعت بود و چنان ادعا می‌شد که این علم مبتنی بر آزمایش است. خود نیوتون مدعی بود که اصول عملی خود را به زور از تجربه و آزمایش و از راه استقراء گرفته است. نیوتون مدعی بود که درستی نظریه‌اش را می‌توان به طور منطقی از بعضی مشاهده‌ها به دست آورد. فیزیک‌دان‌های برجسته‌ای هستند که اعتقاد دارند اصول نیوتون از قانون‌های کپلر گرفته‌شده‌اند که خود به استقراء و از تقریرهای مشاهده به دست آمده‌اند.

کانت اما به این نتیجه رسیدکه نظریه نیوتون برآمده از مشاهده نیست. ما اکنون می‌دانیم که به عنوان مثال یکی از پیروزی‌های نظریه نیوتون این بود که از پس مشاهده‌های پس از آن برآمد که از دقت بسیار بالاتری از مشاهده‌هایی بود که در زمان نیوتون به آن دست‌رسی بود. این باورکردنی نیست که تقریرهای دقیق‌تر را بتوان به طور منطقی از تقریرهای کم‌تر دقیق به دست آورد! نیز از لحاظ تاریخی می‌دانیم که از جمله کوپرنیک تحت تأثیر اندیشه‌ی نوافلاطونی بود که خورشید را به جای زمین در مرکز جهان قرارداد، اندیشه‌ای که نتیجه‌ی یک مشاهده در آن زمان نبود. چنان‌که افلاطون در جمهوریت می‌نویسد : «خورشید در قلمرو چیز‌های دیدنی همان نقشی را دارد که اندیشه‌ی خیر و نیکی در قلمرو اندیشه‌ها» بنابر این، خورشید که خاصیت دیده‌شدن اشیاء و حیات و رشد و پیشرفت چیز‌ها را به آن‌ها ارزانی می‌دارد، در سلسله‌ مراتب اشیاء باید دارای بالاترین مرتبه باشد. و به قول ارسطو در آسمان: «اگر بناست به خورشید مقامی که شایسته‌ی آن است داده شود، و اگر خورشید شایسته‌ی وضعی ملکوتی در سلسله‌ مراتب اشیاء مرئی است، دیگر برای آن سزاوار نیست که بر گرد کره‌ی زمین دوران کند. تنها جای‌گاه مناسب برای چنین اختر والامقام مرکز جهان خواهد بود«

قانون‌های کپلر نیز بیشتر از اعتقاد او به »یک علت که هم‌چون پرتوهای نور خورشید‌ سرچشمه می‌گیرد و سبب و انگیزه‌ی حرکت سیاره‌ها و از جمله زمین می‌شو« الهام گرفت

در این خصوص بد نیست به قطعه‌ای پرشور و حرارت از دوران جوانی کپلر خورشیدپرست در بحثی درباره حرکت زمین نگاه کنیم:

»
اولا، علی رغم انکار کوردلان، بدانید که اشرف اجرام عالم خورشید است، که اعظم نجوم است و گوهر آن چیزی نیست جز نور خالص و به تنهایی همه چیز را به وجود می‌آورد، باقی نگه می‌دارد و حرارت می‌بخشد. چشمه جوشان نور است، و سرشار از حرارت، بسیار زیبا و درخشان و بی‌کدورت است. معد ابصار و مبدع همه الوان است اما خود بی‌رنگ است. او را به جهت حرکتش خسرو سیارگان، و به جهت قدرتش قلب عالم و به جهت جمالش چشم جهان می‌نامند. اگر باری‌تعالی بخواهد با فرشتگان مقدس در جهان ماده منزل گزیند فقط خورشید است که شایسته مقام اوست … حال که اهل آلمان مقتدرترین کس در سراسر قلمرو سلطنت را قیصر می‌شناسند، پس چرا اهل آسمان بر سلطانی آن کس صحه نگذارند که همواره تاکنون همه حرکات و تحولات را به وساطت نور، که ملک طلق اوست تدبیر می‌کرده‌است؟ شایسته محرک اول نیست که در مداری پخش و فروپاشیده باشد بلکه باید [دست قدرتش] از مبدأی، یعنی از نقطه‌ای برآید و لذا هیچ جزئی از عالم و هیچ ستاره‌ای نمی‌تواند شایسته چنان افتخاری باشد. و فقط خورشید است که به دلیل شرافت و قدرتش، شایسته آن است که مسند حضرت حق باشد، چه رسد به محرک اول «[iii]

اجازه دهید مثالی متفاوت از رشته‌ی خودم بزنم. چنگ در پیش‌گفتار کتاب مهندسی «الکترومغناطیس میدان و موج» و به عنوان یک مثال در مورد قانون کولمب می‌نویسد:

«می‌توان چنین استدلال کرد که قانون کولمب گرچه برپایه شواهد تجربی است، در حقیقت یک اصل موضوعی است. دو شرط قانون کولمب را در نظر بگیرید: اول این‌که اجسام باردار در مقایسه با فاصله جدایی آن‌ها با یک‌دیگر بسیار کوچک هستند، و دوم این‌که میان دو جسم باردار با عکس توان دوم فاصله بین آن‌ها متناسب است. در مورد شرط اول این سؤال مطرح می‌شود: اجسام باردار چقدر باید کوچک باشند تا در مقایسه با فاصله جدایی آن‌ها از یک‌دیگر «بسیار کوچک» در نظر گرفته شوند؟ در عمل اجسام باردار نمی‌توانند اندازه‌ای در حدود صفر داشته‌باشند (بار نقطه‌ای ایده‌آل) و در تعیین فاصله «واقعی» دو جسم با ابعاد پایان‌دار مشکلاتی وجود دارد. در مورد اجسامی با اندازه‌های داده‌شده، دقت نسبی در اندازه‌گیری فاصله وقتی بهتر است که فاصله جدایی آن‌ها از یک‌دیگر زیاد باشد. لیکن، ملاحظه‌های عملی (ضعیف بودن نیروها، وجود اجسام باردار خارجی و غیره) فاصله جدایی قابل استفاده در آزمایشگاه را محدود می‌کنند و عدم دقت‌های تجربی را نمی‌توان به طور کامل حذف کرد. این امر به سؤال مهم‌تر در مورد رابطه عکس توان دوم شرط دوم منجر می‌شود، حتا اگر اجسام باردار دارای اندازه صفر باشند، اندازه‌گیری‌های تجربی نمی‌تواند با دقت بی‌نهایت باشد بدون توجه به این‌که آزمایش‌کننده تا چه حد ماهر و دقیق باشد. بنابر این چگونه برای کولومب ممکن بود که بداندنیرو دقیقا با توان دوم ( نه توان ۲/۰۰۰۰۰۱ ام یا ۱/۹۹۹۹۹۹ ام) فاصله جدایی تناسب عکس دارد؟ این سؤال را نمی‌توان از دیدگاه تجربی پاسخ داد زیرا بعید به نظر می‌رسد که در زمان کولمب انجام آزمایش‌هایی با دقت هفت رقم اعشار مقدور بوده باشد. بنابراین باید نتیجه بگیریم که قانون کولمب خود یک اصل موضوعی است و آن یک قانون طبیعت است که بر اساس آزمایش‌های با دقت محدود کشف و فرض شده‌‌است» [iv]

کانت این حقیقت را دریافت و متوجه این واقعیت شد که حتا آزمایش‌های فیزیکی، از لحاظ پیدایش مقدم بر نظریه‌ها نیست‌اند، چنان‌که مشاهده‌های نجومی نیز چنین نبوده است. آن‌ها نیز به سادگی نماینده‌ی پرسش‌هایی هستند که انسان با نظریه‌ها برای طبیعت طرح می‌کند. از این‌رو کانت در مقدمه چاپ دوم نقد عقل محض نوشت:

» هنگامی‌ که گالیله گلوله‌های خود را بر سطح شیب‌داری نهاد که با گرانشی که خود برگزیده بود بر روی آن رو به پایین حرکت کند؛ هنگامی که توریچلی چنان کرد که هوا وزنی را نگاه دارد که خود از پیش اندازه‌ی آن را با وزن ستونی از هوای به ارتفاع شناخته شده برگزیده بود … ناگاه نور سپیده‌دمی بر همه‌ی فیلسوفان طبیعی تابید. این را دریافتند که عقل ما تنها چیز‌هایی را می‌تواند بفهمد که خود آن‌ها را بنا بر نقشه‌ی خود ایجاد می‌کند: و این‌که ما باید طبیعت را مجبور کنیم تا به پرسش‌های ما پاسخ گوید، نه این‌که خود را به ریشه‌های دامان طبیعت بیاویزیم تا او ما را راه‌نمایی کند. چه مشاهده‌های اتفاقی محض که بدون نقشه‌ی از پیش طرح شده‌ی برای آن‌ها صورت بگیرد، نمی‌تواند با … یک قانون ارتباط پیدا کند - که عقل در صدد دست یافتن آن است»

کانت به درستی متوجه این حقیقت شده بود که ما باید خود با فرضیه‌هایی با طبیعت روبه‌رو شویم و از وی جواب پرسش‌های خود را بخواهیم و این‌که تاریخ علم، اسطوره بیکنی را طرد کرده است که بنا بر آن ما باید کار خود را با مشاهده‌ها آغاز کنیم و سپس نظریه‌ها را از آن‌ها استخراج کنیم، چرا که منطقا اسخراج نظریه از مشاهده امکان‌پذیر نیست.

اما کانت مرتکب یک اشتباه بزرگ ولی اجتناب‌ناپذیر شد:

این‌که به صحت نظریه نیوتون یقین داشت !![v]






[i] کلیات فلسفه - ریچارد پاپکین - آوروم استرول - ترجمه جلال‌الدین مجتبوی - انتشارات حکمت - ص ۲۱۲
[ii] حدس‌ها و ابطال‌ها - پوپر - ترجمه احمد آرام - شرکت سهامی انتشار - ص ۵۳
[iii] مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین - ادوین آرتور برت - ترجمه عبدالکریم سروش - انتشارات علمی و فرهنگی - صفحه ۵۰
[iv] الکترومغناطیس میدان و موج - ترجمه جبه‌دار مارالانی - انتشارات دانشگاه تهران - پیش‌گفتار
[v] بخش کانت برگرفته از حدس‌ها و ابطال‌ها - «درباره وضع علم و متافیزیک»

هیچ نظری موجود نیست: