۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

اخلاق وارونه - ۱


همه مى‌پذيرند که راست گفتن همه‌جا خوب نيست و دروغ گفتن هم همه‌جا بد نيست … با اين‌حال ما دروغ را بد و راست‌گويى را خوب مى‌دانيم و مى‌پذيريم که اين حکم‌ها، استثناهايى نيز دارند، که البته نمى‌توانيم با دقت بگوييم، که دروغ مصلحت‌آميز کدام است و راست فتنه‌انگيز کدام. دکتر سروش در «اخلاق خدايان» با بررسى اين مسأله، راه حلى براى آن ارايه مى‌کند:

« … مگر اين‌که بياييم و يک اصل فرا اخلاقى تأسيس کنيم و آن اين‌که به فرض که استثناها قاعده شوند، و به فرض که دروغ و جفا و خلف وعده و جنگ و خون‌ريزى، جواز و روايى يابند، و به فرض که نظم جامعه قائم به رواج آن رذيلت‌ها باشد، و به فرض که عدل هم آن نظم و سامان را امضا و تصويب کند، کل چنان جامعه‌اى، با چنان شبکه ملعونى از روابط، اخلاقا مطرود و مذموم است … ممکن است يکايک ايذاها و شکنجه‌ها و خون‌ريزى‌ها عادلانه و به‌جا باشد، اما مجموعه‌اى را که قائم به ايذاها و شکنجه‌هاى عادلانه است نبايد اخلاقى و پذيرفتنى دانست …»

حال فکر کنيد براى حفظ يک رژيم، تقلب در انتخابات يعنى خيانت در امانت و دروغ‌گويى لازم باشد؛ و به دنبال آن سرکوب مخالفان نيز لازم شود. کشتن جوانان مردم هم! و دستگيرى بعضى ديگر و شکنجه آن‌ها در زندان و البته تجاوز جنسى هم … آيا چنين رژيمى را مى‌توان اخلاقى دانست - صرف‌نظر از اسلامى بودن يا نبودنش؟!

هیچ نظری موجود نیست: