۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

بهانه‌اى براى ننوشتن

هر وقت کار مهمى در پيش دارم، نمى‌نويسم تا به آن کار مهم برسم. چون نمى‌نويسم، افسرده و بيمار مى‌شوم و دست کم به خوبى از عهده آن کار مهم بر نمى‌آيم. چيز‌هاى زيادى هستند براى نوشتن توى سرم که توى سر هم مى‌زنند که بزنند توى صف، اين‌قدر که از دست‌شان عصبانى مى‌شوم و سرشان داد مى‌زنم که تا مرتب نشويد، در را باز نمى‌کنم … ولى توى دلم مى‌دانم که اين بهانه است؛ همه‌اش تقصير خودم است … ولى باز مى‌گويم صبر کن … مى‌ترسم از روزى که آن‌ها حوصله‌شان سر برود و آسيمه‌سر بريزن بيرون …

هیچ نظری موجود نیست: