ناسازگاری پارهای از -دستکم- ظواهر قرآن با علوم بشری بر کسی پوشیده نیست، از جمله «استراق سمع شیاطین و راندهشدنشان با شهابهای آسمانی» (صافات ۱-۱۰، جن ۸-۹) یا «دیوانگی را ناشی از تماس جن دانستن» (بقره ۲۷۵) یا «رسیدن ذوالقرنین به مشرق و مغرب انگار که زمین تخت است» (کهف ۸۵-۹۰) یا «خلق آسمانها و زمین در ششهزار سال» (سجده ۴-۵)
در قبال این ناسازگاری، بسیاری دست به دامن تأویل -هرمنوتیک- میشوند و خلاصه حکم به این میكنند که این ظاهر قرآن است که با علم روز مخالف است (از جمله تفسیرهای بسیار زیبای عرفانی ولو لایتچسبک) عدهای دیگر هم با عرضی دانستن اینگونه مباحث در قرآن، آنها را از سر تسامح و ناگزیر برای فهماندن به عرب جاهلی دانستهاند. اینکه آیا پیامبر خود چنین اعتقادی داشته یا نه به بحث فعلی ربطی ندارد. به هر حال یک چنین عقبنشینی از ظاهر وحی به این سادگیها هم برای بشر به دست نیامده. دست کم غرب سدههای میانی بهای سنگینی برای به رسمیت شناختن علم جدید پرداخته است، از جمله برونو فیلسوف ایتالیایی که مدتی در پاریس تدریس کرد و با عقاید فلسفی ارسطو به مبارزه برخاست. به دستور کلیسا او را به جرم بدعت در دین و گمراهی دینی زنده زنده سوزاندند تا عیسی مسیح خرسند شود.
گرچه امروزه روحانیت -در جهان اسلام - چنین مجازاتهایی را روا نمیدارد، اما این بیشتر از سر تسامح و تساهل است تا پذیرفتن حقانیت علم جدید. در واقع حقانیت و ماهیت علم در جهان غرب نیز هنوز هم زیر سؤال است. اجازه دهید موضوع را با محاکمه معروف گالیله پیبگیریم.
سال ۱۶۱۰ میلادی گالیله در دادگاه تفتیش عقاید مجبور به امضای توبهنامهای با این مضمون شد: «من گالیلیو گالیله، فرزند وین چفسو گالیله، اهل فلورانس، در این دادگاه زانو میزنم و در پیشگاه شما کاردینالهای مقدس عظیمالشأن و رؤسای جامعه جهانی مسیحیت، علیه هر گونه کفر و الحاد، در برابر این انجیل مقدس سوگند یاد میکنم که همواره به کلیسای کاتولیک معتقد بودهام و به یاری پروردگار بزرگ اعتقاد و ایمان دارم. دادگاه محترم به من فرمان داد که از عقاید کذب خود مبنی بر این که خورشید مرکز جهان است و زمین و سیارات دیگر به دور آن میچرخند دست بردارم و هیچگاه و تحت هیچ عنوانی این عقیده را بیان نکنم و در انتشار آن نکوشم» او در آن دادگاه پایش را به زمین کوبید و زیر لب این جمله را گفت: «تو هنوز میچرخی»
گالیله شش سال بعد رسماً از تدریس نظریه کوپرنیک در دانشگاه منع شد و تا سالها بعد مرتب مورد بازخواست کلیسا قرار میگرفت و البته هیچگاه روحش آمرزيده نشد.
این امر سبب هیجان و هیاهوی بزرگی شد؛ و مدتی بیش از دویست و پنجاه سال این حادثه موجب برانگیخته شدن تنفر همگانی بود - مدتی دراز پس از آنکه افکار عمومی به پیروزی رسیده و دستگاه کلیسا نسبت به علم وضع تسامح و اغماض اختیار کرده بود.[i]
اما دعوا بر سر چه بود؟!
دعوا بر سر "منظومه جهان" کوپرنیک بود که گذشته از هر چیز، حرکت روزانه خورشید را امری ظاهری و نتیجهای از حرکت واقعی زمین بر گرد خورشید میدانست. کلیسا کاملا آماده پذیرفتن این بود که منظومه جدید سادهتر از منظومه بطلمیوسی است و اینکه برای محاسبههای نجومی و پیشگوییها افزار و وسیلهای شایستهتر است؛ و حتا اصلاح گاهشماری که به دستور پاپ گرگوریوس انجام شده بود، کاملا از آن بهرهبرداری کرد. هیچ اعتراضی به این نبود که گالیله تعلیمات ریاضی خود را منتشر کند، به شرط آنکه صریح بگوید که ارزش آن تنها به عنوان افزار است؛ و اینکه چیزی جز یک فرضیه نیست، یک "فرضیه ریاضی" که به منظور خلاصه کردن و آسانتر ساختن محاسبهها اختراع و فرض شدهاست. گالیله هرچند برتری منظومه کوپرنیکی را همچون افزار محاسبه مورد تأکید قرار میداد امامهمتر از آن چنان باور داشت که آن یک توصیف صحیح از جهان است و برای او - همچنانکه برای کلیسا - این بسیار مهمتر بود!
کلیسا نمیخواست حقانیت منظومه جدید جهان را که با فقرهای از عهد قدیم نمیخواند، بپذیرد ولی دلیل عمدهاش این نبود! دلیل ژرفتری بود که خیلی صریحتر به توسط اسقف بارکلی، حدود یکصد سال بعد، در نقد وی بر نیوتون بیان شد.
در زمان بارکلی منظومه کوپرنیکی جهان تکامل یافته و به صورت نظریه گرانش نیوتون درآمده بود. نظریهای که بارکلی در آن رقیب سرسختی را برای دین میدید. او معتقد بود اگر تفسیر "آزاد اندیشان" از نظریه نیوتون صحیح باشد، انحطاط دین نتیجه ناگزیر آن خواهد بود؛ چه آنان در کامیابی آن دلیلی بر قدرت بشری بدون استعانت از وحی آسمانی برای کشف اسرار جهان مییافتند؛ این دلیل اصلی مخالفت کلیسا با گالیله بود!
بارکلی احساس کرد که این کار عبارت از بد تفسیر و ترجمه کردن علم جدید است. او مینویسد: «کلمهای را به زبان آوردن و هیچ منظوری از آن نداشتن، در شأن یک فیلسوف نیست» از دید بارکلی معنی یک کلمه اندیشه یا کیفیت معنایی وابسته به آن است (همچون نام آن) به همین جهت او معتقد بود کلمههای "مکان مطلق" و "زمان مطلق" هیچ معنای علمی ندارند؛ بنابر این باید نظریه نیوتون در باره مکان و زمان مطلق به عنوان یک نظریه فیزیکی رد شود: « در خصوص مکان مطلق که مایهی فریب فیلسوفان مکانیک و هندسه است، تنها توجه به این امر کفایت میکند که آن نه چیزی است که به وسیله حواس ما دیده شود، و نه چیزی که عقل ما بتواند آن را اثبات کند» همین مطلب در مورد "حرکت مطلق" نیز درست است …
ماخ نیز همچون بارکلی - هرچند برخلاف او مخالف هرگونه متافیزیک - نیز چنین معتقد بود. او در سال ۱۹۱۲ مینویسد «سی سال پیش، این نظر که مفهوم حرکت مطلق بیمعنی و بدون محتوای خبری و از لحاظ علمی بدون فایده است، عموما بسیار عجیب و غریب مینمود. امروز اما این نظر مورد قبول پژوهندگانی بسیار سرشناس قرار گرفتهاست»
انیشتین در این مورد مینویسد «غیر محتمل نیست که، اگر در زمانی که ماخ جوان بود، مسأله ثابت بودن سرعت نور سبب تحریک دانشمندان فیزیک میشد، او میتوانست به نظریه نسبیت دستیابد»
بارکلی با این تحلیل فلسفی به این نتیجه رسید که نظریه نیوتون نمیتواند محتملا چیزی جز یک "فرضیه ریاضی" یعنی افزار مناسبی برای حساب کردن و پیشگویی کردن نمودها بودهباشد. و اینکه امکان آن نیست که توضیح و توصیفی از هر چیز واقعی و حقیقی دادهشود. این نظر بارکلی گرچه توجه فیزیکدانها را به خود جلب نکرد، اما فیلسوفان را به خود وادشت. در دستان هیوم شکاک تهدیدی شد برای هر اعتقاد بشری یا وحیانی و در دست کانت با خدا به این آموزه انجامید که شناخت نظری خدا غیر ممکن است، و اینکه علم نیوتون باید در ازای پذیرفته شدن ادعایش نسبت به حقیقت، این بها را بپردازد که از ادعای اکتشاف جهان واقعی در پشت جهان نمودها دستبردارد. این که این نظریه علمی حقیقی از طبیعت بود، ولی طبیعت دقیقا جهان نمودهای محض است، جهانی بدان صورت که بر عقلهای دریافتکننده ما خود را نمایش میدهد.
بعد از آن عملگراها فلسفه خود را بر روی این نگرش بنا کردند که اندیشه شناخت محض، اشتباه محض است و اینکه هیچ شناختی به معنای دیگر جز به معنی شناخت افزاری وجود ندارد و اینکه شناخت قدرت است، و حقیقت سودمندی. [ii]
انگار روح گالیله هنوز آمرزیدنی نیست.
[i] سال ۱۹۷۹ پاپ ژان پل دوم دستور داد تا مجمعی از ریاضیدانان و منجمان بنشینند و موضوع را بررسی کنند. آنها ۱۳ سال بعد به این نتیجه رسیدند که گالیله راست میگفت و البته برای آنکه گناه بر گردن کلیسا نیفتد، بلافاصله اعلام کردند که کلیسا آن زمان حکم درستی داده است.
[ii] بخش بارکلی برگرفته از حدسها و ابطالها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر