دستام مىخاريد، مثل وقتايى که قرصهاى سيتريزينم رو نخورده باشم. سردم بود يا بهتر بگم کمى مىلرزيدم. ولى نه هوا خيلى سرد بود و نه من يادم رفته بود قرصم را بخورم. کمکم گرمم شد. تپش قلبم بيشتر شده بود …
سالها پيش، خيلى بيشتر از اينها خطر کرده بودم. مرگ را در يک قدمى با تمام وجود حس کرده بودم. هنوز صداى رگبار گلولههايى که هر آن ممکن بود مغزم را متلاشى کنند، توى گوشم مىپيچد. آنچه الآن مىبينم پيش آن روزها، کاريکاتورى بيشتر نيست!
آنروزها بچه مدرسهاى بودم، مثل همينهايى که توى اتوبوس مىديدم، با اين تفاوت که رفته بودم لب مرز، نه توى شهر. نيامده بودم که کتک خوردن دخترکان مظلوم را تماشا کنم. رفته بودم کنار اروند، فاو، شلمچه، سردشت. رفته بودم جبهه! تف به روى همه اونهايى که با کلمه بسيجى که افتخار آنروزهاى ما بود، چنين کردند که حالا بگويند بسيجى حيا کن، تجاوز رو رها کن!مىدويدم. آن شب هم، که اگر دير مىرسيدم ممکن بود اسير بشم. گم شده بودم، چون مىخواستم به کسى که تير خورده بود کمک کنم. خدايا باز هم گم شده بودم، چون مىخواستم دست افتادهاى را بگيرم، که اسيرى را مگر بتوانم آزاد کنم.
حال و هوا انگار عوض شده، ديگه از گرما دارم مىپزم. صورتم برافروخته است. دخترکانى ديگر، بىخبر از آنهايى که دارند کتک مىخورند، ناز مىخرامند و يار دبستانى من را مىخوانند. هان ندا را مىگويند يا شايد هم سهراب را …
اين صداى اذان است که به گوش مىرسد از بلندگو، پس چرا کمى جلوتر جايى که طراوت زندگى را مىتوان چشيد، آنها را که مىگويند الله اکبر مىزنند! گريهام گرفته. به زحمت مىتوانم جلوى اشکهايم را بگيرم. مهم نيست که گاز اشک آور زده باشند. اشک من اشک شوق بود. درست مثل روز قدس، مثل نماز جمعه، مثل آزادى، مثل تمام اين روزهاى پر هياهو!
سينهام مىسوخت. ياد آن روزهايى افتادم که فرياد مىزدند شيميايى و ما دستپاچه ماسکها را به صورت مىزديم. سينهام هنوز دارد مىسوزد، نه اينکه فکر کنيد به خاطر اين گازهاى اشکآور باشد. نه! به خاطر انکار کسى است که با وجود سرفههايم، با ديدن اشکهايم، هنوز هم اصرار دارد که هوا آلوده نيست. سياهى دود را نشانش مىدهم ولى باز دارد انکار مىکند. سينهام هنوز دارد مىسوزد، با گلويم که بغض را به زحمت فرو داده.
وبگردی
- روشنفکری دینی و مسئلهی فقر
- متن قرآن و ماتن قرآن
- مجتهد شبستری و حجیت مفروضات خداناباوران در مقام فهم قرآن
- روایت محمد ارکون از سرگذشت خویش
- خدا و انسان در گودر
- چرا ما بینهایت احمق هستیم؟
- دموکراسی دیجیتال
- دانلود ترجمه فارسی کتاب «منشأ انواع» اثر چارلز داروین
- نظریه به زبان ساده
- تاملات خیابانی: نقد پوپر در فضای شهری
- تولد، غیبت و ظهور منجی در "اصول کافی" (۲)
- تأملی در بازنمایی رسانهای بتوارههای امروزی
- تولد، غیبت و ظهور منجی در اصول کافی (۱)
- سومین ناقل تکامل انسان چیست؟
- نظریات مرتبهبالاتر دربارۀ آگاهی
- اسلام استوایی
- ابن سینا "دوآلیسم" را قبل از دکارت مطرح کرده بود
- Neurosynaptic Chips for Cognitive Computing
- صدرالمتألّهین و عشق به زیبارویان
- از ارواح گذشتگان تا یهوه خدای
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر