۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

تولد


خواستیم برای یک‌سالگی‌اش تولد بگیریم. رفتم کیکی را که سفارش داده بودیم بگیرم. توی اون ترافیک سنگین، گرمی هوا امانم را بریده بود. مغازه‌ها بسته بودند. خیابان پر گاردی بود و موتورسوارهایی که گاه از شرق به غرب و گاه بر عکس می‌راندند. یاد روز تولدش افتادم که پشت مانیتور اتاق عمل نشسته بودم و می‌پاییدم که اسم مادرش را ببینم … رفتم که کارهای اتاق خصوصی‌اش را هم‌آهنگ کنم، وقتی که برگشتم، بچه را برده بودند …

هیچ نظری موجود نیست: