سالها پیش دوستی داشتم که دوبار پیاپی اقدام به خودکشی کرده بود. بار دوم هم البته ناموفق. بعدها که بهتر شده بود، بیشتر از ترس عذابی که بابت جراحتها کشیده بود از خودکشی میترسید و تا مدتها آرزوی مرگ بیدردسر داشت …
آنچه حالش را بهتر کرده بود، بیست و چند شوک الکتریکی بود که بهاش داده بودند. خودم یک مورد دیگر را از نزدیک دیده بودم. بیماری بود که از فرط افسردگی تنها زندگی گیاهی داشت. بیاغراق بی هیچ حرکتی در طول شبانه روز. هر بار که شوکاش میدادند تا چند روز روی پا بند نبود. از صبح تا شب پای میز پینگ پونگ یا فوتبالدستی بود یا میدوید و نرمش میکرد … البته هرچه زمان میگذشت از شور و حرارتاش کم میشد و هفتهای نمیگذشت که باز به زندگی گیاهیاش بر میگشت.
دانشمندان مکانیسم کارکرد شوک الکتریک را به درستی نمیدانند، ولی آنچه برای بحث من کافیاست این که با شوک الکتریک میتوانی شبکه عصبی آموزشدیده را به هم بریزی. ما میگوییم ضریبهایش را پاک کنی تا از اول آموزش ببیند.
هوش طبیعی مبتنی بر شبکههای عصبی است. نودهای کودن بسیار زیاد که با هم ارتباط دارند. آموختن در واقع شکلگیری ارتباطهای خاص بین این نودهای کودن است. طبیعت نشان داده که این مکانیسم تا چه اندازه میتواند به هوشمندی برسد. اما دو خطر همیشه وجود دارد. یکی آنکه به مهندسی میگوییم local minimum و از آن مهمتر پدیدهای موسوم به Ant mill. جهشها -مثل جهشهای ژنتیک - راه برونرفت از کمینههای محلی هستند، اما برای نجات از یک چرخ عصاری اشتباه و نافرمانی لازم است!!
مکانیسم بسیار ساده مورچهها برای مسیریابی تشکیل یک شبکه عصبی میدهد که میلیونها سال است کارآیی خود را نشان داده. مورچههای احمق فقط با بو کردن فرمیونها کوتاهترین مسیر بین منبع غذا و لانه را پیدا میکنند، اما همیشه این خطر وجود دارد که به واسطه همین مکانیسم در یک دور باطل گرفتار شوند و از آنجا که خود به تنهایی واقعا کودن و احمق هستند، آنقدر در این دور باطل بچرخند تا بمیرند! در این بین کافیاست بعضی مورچهها نه هوشمندی که فقط اشتباه کنند؛ یا اگر میشد بعضیهاشان مثلا دست به نافرمانی مدنی بزنند، بیراهه بروند، شیطنت کنند. همین، کافیاست این چرخه لعنتی جایی پاره شود. نیازی به رهبری و طراحی نیست، همان مکانیسم همیشگی باز راه غذا و لانه را پیدا میکند.
به گمانم در افسردگی هم چنین وضعی پیش میآید. یک چرخ عصاری در سیستم عصبی تشکیل میشود که کافیاست آنرا با شوکی به اندازه قوی بشکنی و امیدوار باشی اینبار به درستی آموزش ببیند.
حکایت صد سال مشروطهخواهی ما ایرانیها هم باز فکر میکنم یک چنین دور باطلی باشد. در این بین چند باری اقدام به خودکشی هم کردهایم و مثل دوست پیشین من از ترس سختیها و زخمها از خودکشی دوباره میترسیم و فقط آرزوی راحت مردن داریم. میترسم تراپیهای معمول جواب بیماریمان را ندهد و چارهای جز شوکدرمانی نداشته باشیم …
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر