۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

چهل سال گذشت

چهل سال گذشت، از آن روز‌هایی که پسری در محله بیسیم نجف‌آباد به دنیا آمد. یک ماهی مانده به یک سالگی‌اش خانواده‌اش به اصفهان رفتند و یک سال پیش از آن‌که به مدرسه برود، اینبار به نجف‌آباد اصفهان رفتند، جایی که تا دیپلمش را گرفت آن‌جا بود. بعد از آن کوچه‌های خاطره‌بار کودکی و نوجوانی‌اش از انقلاب و جنگ، تظاهرات و خانه‌های سوخته و زخمی‌ها و کشته‌ها و دوستان و هم‌کلاسی‌های شهید جنگ‌اش را پشت سر گذاشت تا به دانشگاه صنعتی شریف بیاید و …
خوش‌حالم که این سال‌ها گرامی‌داشت روز جهانی کوروش هم‌‌روز تولدم است. جمعه ۷ آبان ۸۹ چهلمین تولد من است که بیش از هر تولدی به آن فکر می‌کنم. اصلا فکرش را نمی‌کردم، یا بهتر بگویم تصورم از چهل‌سالگی این نبود که هستم …
فردا می‌خواهم سری به روستای پدری‌ام امیران بزنم. در آن روستای حاشیه کویر دست‌رسی آسانی به اینترنت نخواهم داشت، از هم‌این‌رو دو روز زودتر احساسم را از این‌ تولد نوشتم. امروز صبح با خودم فکر می‌کردم خوب است بعد از مرگم به جای سال‌مرگ، تا وقتی که کسی به یادم هست، همین هفت آبان و در روز جهانی کوروش، ادامه تولدهایم را جشن بگیرد. مثلا بعد از ۱۲۵ سال که مردم، هفت آبان بعدی‌اش، صد و بیست و ششمین سال‌گرد تولدم را گرامی بدارند، به جای سال‌مرگ‌ام …   

هیچ نظری موجود نیست: