زندگى تنها در صورتى ادامه مىيابد که تا حدى با محيط خود سازگارى پيدا کند، اين لابد به اين معناست که موجود زنده بايد به محيط خود شناخت داشته باشد. البته حيوانها لزوما به اين «شناخت»، «آگاهى» ندارند. ما نيز واجد شناختهايى هستيم که به آن آگاهى نداريم. منظور از شناخت «ناخودآگاه»، «انتظار» ناخودآگاه است که البته گاه ممکن است از داشتن چنين انتظارى آگاه شويم و اين زمانى است که معلوم شود انتظار اشتباهى داشتهايم!
اما آيا فقط حيوانها مىتوانند بدانند؟ چرا گياهان نتوانند؟! آرى، نه تنها حيوانها و انسانها انتظارها و لذا شناخت (ولو ناخودآگاه) دارند، بلکه گياهان و همه موجودهاى زنده از آن برخورداراند. درختها مىدانند که با فروبردن ريشههايشان در لايههاى عميقتر خاک ممکن است به آب برسند، چيزى که تشنهى آن هستند!
درخت توتى که ميوههاى شيرين و برگهايش مىريزد، مثال خوبى براى اين نکته است که گياه خود را با تغييرهاى فصلى سازگار مىکند. درخت، توانايى واکنش نشان دادن به تغييرهاى قانونمند و بلند مدت محيطى (مثل تغييرهاى فصلى) را طى تکامل بىشمار نسلها آموخته است. از طرفى همين درخت در برابر وزش آنى باد، چه بسا مىافتد! شايد توانايى پاسخ به روىدادهاى کوتاه مدت محيطى، در بررسى ما اهميت بيشترى داشته باشد؛ هرچند در جاى خود خواهيم ديد که اين دومى هم نتيجه سازگارى بلند مدتى است که طى نسلهاى بىشمار جريان داشته است. براى شرح بيشتر اين تفاوت اجازه دهيد به پيروى از پوپر سه تراز سازگارى با محيط را از هم جدا کنيم: سازگارى ژنتيک، يادگيرى رفتارى و شناخت علمى.
در هر سه تراز سازگارى ژنتيک، رفتارى و علمى، سازوکار سازگارى به گونهاى بنيادى يکسان است: در هر سه تراز يک ساختار ذاتى اوليه داريم (ساختار ژنتيک ارگانيزم در اولى؛ مجموعه رفتار فطرى ارگانيزم در دومى؛ و فرضيهها و نظريههاى غالب در سومى که در واقع همان اسطورههاست.) اين ساختارها در هر سه تراز، همواره به وسيله آموزش و گترهبردارى از نسلى به نسل بعد منتقل مىشوند (در تراز ژنتيک و رفتارى به وسيله تکثير و رونوشت بردارى؛ و در تراز رفتارى و علمى به وسيله سنت اجتماعى و تقليد.)
در هر سه تراز آموزهها همواره از درون ساختار نشأت مىگيرند. اگر جهش، يا تغيير و يا خطايى رخ دهد، در آن صورت اين امور آموزههاى جديد هستند که از درون ساختار پديد مىآيند، نه از بيرون و از محيط (به نظرم اين نشانه مهمى از زندگى است!) اين ساختارهاى ذاتى در معرض برخى فشارها و چالشها قرار دارند (فشار گزينش طبيعى در تراز ژنتيک؛ چالشهاى محيطى در تراز رفتارى و مسألههاى نظرى در تراز علمى.) در پاسخ به وسيله روشهايى شانسى variationهايى از آموزههاى ذاتى ژنتيک يا سنتى توليد مىشوند (ژنهاى جهشيافته يا ترکيب شده در تراز ژنتيک؛ تغييرهاى موقت يا ترکيبها و تأليفهايى درون مجموعه رفتار فطرى در تراز رفتارى؛ و نظريههاى انقلابى جديد و موقتى در تراز علمى) ما در هر سه تراز با آموزههاى جديد ناشى از آزمون و خطاها روبهرو هستيم که در مرحله بعد بايد از ميان جهشها، خطاها را حذف کنيم …
مهندسان هوش مصنوعى با سازوکارى که اينجا به اختصار و بسيار موجز شرح دادم، آشنايى دارند و ازجمله در الگوريتم ژنتيک و يادگيرى تقويتى سعى در الگو بردارى از آن دارند. به هر حال چنانچه ملاحظه مىکنيد شناخت و معرفت (دست کم به شکل ناخودآگاهش) همپاى زندگى و حيات در جريان است و باز به قول پوپر زندگى سراسر حل مسأله است!
اما ما به طور عرفى چيزى بيش از «شناخت» از «هوش» انتظار داريم. براى درک اين جنبه، اجازه دهيد به تفاوتهاى سه تراز يادگيرى که در بالا اشاره کرديم بپردازيم: جهشهايى که در تراز ژنتيک رخ مىدهند نه تنها شانسى و random هستند که به دو معنا کاملا کورکورانهاند: اول اينکه به هيچ روى هدفى را دنبال نمىکنند؛ و دوم اينکه بقاى يک جهش نمىتواند سبب جهشهاى بيشتر شود و بر آنها يا حتا احتمال وقوعشان تأثير بگذارد. در تراز رفتارى، گرچه آزمونها همچنان شانسى هستند، اما ديگر به هيچ يک از دو معناى بالا کورکورانه نيستند.
از طرفى سازگارى رفتارى معمولا فراگردى بسيار پرتکاپو است. جانوران - به خصوص جوانترهاىشان در هنگام بازى - به گونهاى فعال و پر جنب و جوش در تلاش شناسايى محيط هستند؛ بر خلاف کندى ذاتى يادگيرى ژنتيک. سازگارى ژنتيک تنها مىتواند در طول عمر چند نسل عمل کند. در ارگانيسمهايى که با سرعت زاد و ولد مىکنند، اين دوره زمانى ممکن است کوتاه باشد و عملا فرصتى براى سازگارى با محيط پيدا نشود. ارگانيزمهايى که با سرعت کمترى به زاد و ولد مىپردازند، ناگزير هستند به منظور سازگارى با تغييرهاى سريع در محيط، از سازگارى رفتارى استفاده کنند؛ به اين منظور نياز به يک repertoire دربرگيرنده اطلاعات رفتارى هستند، که خود به گونهاى ژنتيک سازماندهى شده است …
در تراز علمى به موهبت زبان (و خط) نظريههاى علمى از بدن ما جدا شده و چون شيئ جداگانهاى خارج از بدن ما قرار مىگيرند. نمونههاى سادهترى از اين اندام خارجى در بعضى حيوانها ديده مىشود مثل کندوى زنبورها و جامعه مورچهها. اما نکته جالبتر اينکه اين اندام جدا شده از بدن، به مثابه يک ارگانيزم به زندگى خود ادامه مىدهد. ارگانيزمى که پوپر به آن جهان سه مىگويد. اما سؤالى که از ما پرسيدهاند از جهان دو است!
در واقع من تا اينجا با شرحى گذرا «هوش و شناخت» را به عنوان وجه مشخصه «زندگى و حيات» تصوير و جهان ۳ را به عنوان وجه مشخصه انسان معرفى کردهام. خواننده ممکن است گمان کند که من از پاسخ به سؤال اصلى که از «روح» يا همان جهان ۲ است، طفره رفتهام. آرى و نه! من از آغاز اين نوشته به ناآگاهانه بودن شناخت، به طور عموم تأکيد داشتهام و به نظرم وجه مشخصه جهان ۲ همين «آگاهى» است. من به خصوص اين مقدمه به نسبت طولانى را آوردم تا در ادامه که از «آگاهى» خواهم نوشت آنرا با «شناخت»، «دانش» و مثل آن اشتباه نگيريد.
اما آيا فقط حيوانها مىتوانند بدانند؟ چرا گياهان نتوانند؟! آرى، نه تنها حيوانها و انسانها انتظارها و لذا شناخت (ولو ناخودآگاه) دارند، بلکه گياهان و همه موجودهاى زنده از آن برخورداراند. درختها مىدانند که با فروبردن ريشههايشان در لايههاى عميقتر خاک ممکن است به آب برسند، چيزى که تشنهى آن هستند!
درخت توتى که ميوههاى شيرين و برگهايش مىريزد، مثال خوبى براى اين نکته است که گياه خود را با تغييرهاى فصلى سازگار مىکند. درخت، توانايى واکنش نشان دادن به تغييرهاى قانونمند و بلند مدت محيطى (مثل تغييرهاى فصلى) را طى تکامل بىشمار نسلها آموخته است. از طرفى همين درخت در برابر وزش آنى باد، چه بسا مىافتد! شايد توانايى پاسخ به روىدادهاى کوتاه مدت محيطى، در بررسى ما اهميت بيشترى داشته باشد؛ هرچند در جاى خود خواهيم ديد که اين دومى هم نتيجه سازگارى بلند مدتى است که طى نسلهاى بىشمار جريان داشته است. براى شرح بيشتر اين تفاوت اجازه دهيد به پيروى از پوپر سه تراز سازگارى با محيط را از هم جدا کنيم: سازگارى ژنتيک، يادگيرى رفتارى و شناخت علمى.
در هر سه تراز سازگارى ژنتيک، رفتارى و علمى، سازوکار سازگارى به گونهاى بنيادى يکسان است: در هر سه تراز يک ساختار ذاتى اوليه داريم (ساختار ژنتيک ارگانيزم در اولى؛ مجموعه رفتار فطرى ارگانيزم در دومى؛ و فرضيهها و نظريههاى غالب در سومى که در واقع همان اسطورههاست.) اين ساختارها در هر سه تراز، همواره به وسيله آموزش و گترهبردارى از نسلى به نسل بعد منتقل مىشوند (در تراز ژنتيک و رفتارى به وسيله تکثير و رونوشت بردارى؛ و در تراز رفتارى و علمى به وسيله سنت اجتماعى و تقليد.)
در هر سه تراز آموزهها همواره از درون ساختار نشأت مىگيرند. اگر جهش، يا تغيير و يا خطايى رخ دهد، در آن صورت اين امور آموزههاى جديد هستند که از درون ساختار پديد مىآيند، نه از بيرون و از محيط (به نظرم اين نشانه مهمى از زندگى است!) اين ساختارهاى ذاتى در معرض برخى فشارها و چالشها قرار دارند (فشار گزينش طبيعى در تراز ژنتيک؛ چالشهاى محيطى در تراز رفتارى و مسألههاى نظرى در تراز علمى.) در پاسخ به وسيله روشهايى شانسى variationهايى از آموزههاى ذاتى ژنتيک يا سنتى توليد مىشوند (ژنهاى جهشيافته يا ترکيب شده در تراز ژنتيک؛ تغييرهاى موقت يا ترکيبها و تأليفهايى درون مجموعه رفتار فطرى در تراز رفتارى؛ و نظريههاى انقلابى جديد و موقتى در تراز علمى) ما در هر سه تراز با آموزههاى جديد ناشى از آزمون و خطاها روبهرو هستيم که در مرحله بعد بايد از ميان جهشها، خطاها را حذف کنيم …
مهندسان هوش مصنوعى با سازوکارى که اينجا به اختصار و بسيار موجز شرح دادم، آشنايى دارند و ازجمله در الگوريتم ژنتيک و يادگيرى تقويتى سعى در الگو بردارى از آن دارند. به هر حال چنانچه ملاحظه مىکنيد شناخت و معرفت (دست کم به شکل ناخودآگاهش) همپاى زندگى و حيات در جريان است و باز به قول پوپر زندگى سراسر حل مسأله است!
اما ما به طور عرفى چيزى بيش از «شناخت» از «هوش» انتظار داريم. براى درک اين جنبه، اجازه دهيد به تفاوتهاى سه تراز يادگيرى که در بالا اشاره کرديم بپردازيم: جهشهايى که در تراز ژنتيک رخ مىدهند نه تنها شانسى و random هستند که به دو معنا کاملا کورکورانهاند: اول اينکه به هيچ روى هدفى را دنبال نمىکنند؛ و دوم اينکه بقاى يک جهش نمىتواند سبب جهشهاى بيشتر شود و بر آنها يا حتا احتمال وقوعشان تأثير بگذارد. در تراز رفتارى، گرچه آزمونها همچنان شانسى هستند، اما ديگر به هيچ يک از دو معناى بالا کورکورانه نيستند.
از طرفى سازگارى رفتارى معمولا فراگردى بسيار پرتکاپو است. جانوران - به خصوص جوانترهاىشان در هنگام بازى - به گونهاى فعال و پر جنب و جوش در تلاش شناسايى محيط هستند؛ بر خلاف کندى ذاتى يادگيرى ژنتيک. سازگارى ژنتيک تنها مىتواند در طول عمر چند نسل عمل کند. در ارگانيسمهايى که با سرعت زاد و ولد مىکنند، اين دوره زمانى ممکن است کوتاه باشد و عملا فرصتى براى سازگارى با محيط پيدا نشود. ارگانيزمهايى که با سرعت کمترى به زاد و ولد مىپردازند، ناگزير هستند به منظور سازگارى با تغييرهاى سريع در محيط، از سازگارى رفتارى استفاده کنند؛ به اين منظور نياز به يک repertoire دربرگيرنده اطلاعات رفتارى هستند، که خود به گونهاى ژنتيک سازماندهى شده است …
در تراز علمى به موهبت زبان (و خط) نظريههاى علمى از بدن ما جدا شده و چون شيئ جداگانهاى خارج از بدن ما قرار مىگيرند. نمونههاى سادهترى از اين اندام خارجى در بعضى حيوانها ديده مىشود مثل کندوى زنبورها و جامعه مورچهها. اما نکته جالبتر اينکه اين اندام جدا شده از بدن، به مثابه يک ارگانيزم به زندگى خود ادامه مىدهد. ارگانيزمى که پوپر به آن جهان سه مىگويد. اما سؤالى که از ما پرسيدهاند از جهان دو است!
در واقع من تا اينجا با شرحى گذرا «هوش و شناخت» را به عنوان وجه مشخصه «زندگى و حيات» تصوير و جهان ۳ را به عنوان وجه مشخصه انسان معرفى کردهام. خواننده ممکن است گمان کند که من از پاسخ به سؤال اصلى که از «روح» يا همان جهان ۲ است، طفره رفتهام. آرى و نه! من از آغاز اين نوشته به ناآگاهانه بودن شناخت، به طور عموم تأکيد داشتهام و به نظرم وجه مشخصه جهان ۲ همين «آگاهى» است. من به خصوص اين مقدمه به نسبت طولانى را آوردم تا در ادامه که از «آگاهى» خواهم نوشت آنرا با «شناخت»، «دانش» و مثل آن اشتباه نگيريد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر