۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

کاريکاتور و بادکنک


بعد از ظهر جمعه مى‌خواستم مطلبى بنويسم ولى اينترنت به قدرى کند بود که نتوانستم. از باب اطلاع‌رسانى لازم نيست چيزى بنويسم، چون عکس‌ها و فيلم‌ها و گزارش‌ها به اندازه کافى گويا هستند. فقط به دو موضوع اشاره کنم:

۱ - تو فکر اين هستم که اون چند نفر - دست بالا پنجاه نفر - که دنبال يک وانت با بلندگو در بين فقط يک حلقه دست‌کم پنج‌هزار نفرى که شعارهاى سبز مى‌دادند، چى فکر مى‌کردند وقتى کاريکاتور وار شعار «مرگ بر منافق» مى‌‌دادند. صداى بلندگوى اون‌ها تو صداى مردم گم بود و بر عکس اين مردم بودند که درست بيخ گوش‌شان و در سى سانتى ميکروفون‌شون مى‌گفتند «مرگ بر ديکتاتور» واقعا براى من مهمه که بدونم اون‌ها چه احساسى داشتند.
۲ - خدا وکيلى اون بادکنک رو براى کوچولم خريده بودم. دوست عزيز مى‌خواستى خودت يک نماد سبز بيارى که مجبور نباشى زير پل کريم‌خان اون رو از ماشينم قاپ بزنى. البته خوب من هم شرايط اون‌جا رو که گاردى‌ها - همون چهار نفر البته - افتاده بودند دنبال مردم رو درک مى‌كنم و اين‌كه شما بايد با يک نماد مردم رو دنبال خودت مى‌کشوندى به اون طرف. باشه بعدها که پسرم بزرگ شد بهش مى‌گم که بادکنکت رو داديم در راه انقلاب مخملى!!

هیچ نظری موجود نیست: