۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

تن‌ها در خیابان


من ترجیح می‌دهم از این پس به جای واژه «مغز چینی» از «ذهن سبز» استفاده کنم. اگر مغز چینی یک آزمایش فکری است، ذهن سبز ایرانی یک واقعیت عینی است. به گمانم در این شرایط که نمونه چینی هر چیز حتا «پرده بکارت یک‌بار مصرف» هر روز روانه بازار می‌شود و کار و کاسبی هر صنفی را تهدید می‌کند (لابد این آخری هم کار و کاسبی خاصی را هدف قرار داده!) این کار من یک اقدام جسورانه است. در شغل حرفه‌ای‌ام - الکترونیک - هم رقابت با چینی‌ها کار سختی است، چه رسد به این‌جا که آماتور هستم! با این‌حال از دوستان اهل فلسفه ذهن درخواست دارم، این پیشنهاد من را جدی بگیرند و سعی کنند ذهن سبز را در متن‌ها جای‌گزین مغز چینی کنند!

اما ذهن سبز چیست؟
برای توضیح این واژه، باید چند سالی به عقب بر گردیم. به زمانی که اینترنت فارسی شکل گرفت (مقایسه کنید با پدیده فیلم فارسی!) و سری بزنید به بلاگستان فارسی. من ترجیح می‌دهم ، به بخش تاریخی شهر سر بزنیم. تعجب نکنید، در دنیای پر سرعت اطلاعات، چند سال پیش بخشی از تاریخ است. شاید حتا لازم باشد از باستان‌ شناسان این رشته برای خواندن فسیل‌های آن‌دوران کمک بگیرید!
بلاگستان فارسی به نظرم، دوران شکل‌گیری و رشد ذهنیت سبز بود. این ذهنیت در بسیاری از خانه‌های تهران و دیگر شهرهای ایران حضور داشت، البته به صورت گسترده! دوگانگی در فضا موج می‌زد. مردم در شهر انگار که زندگی می‌کردند ولی چون به خلوت می‌‌رفتند، آن کار دیگر می‌کردند. گاه البته در مهمانی‌ها آن کار دیگر کمی آشکار می‌شد، اما هنوز مخفی بود!
نمی‌ترسم اگر متهم به دوگانه‌انگاری شوم، اما انگار این ذهن، این‌بار بدون تن بود تا یک هفته به انتخابات. وقتی که ما روبان‌های سبزمان را به آنتن ماشین‌ها بستیم و در کوچه و خیابان دیگران را دیدیم. وقتی که شبها در میدان ولی‌عصر هم‌دیگر را پیدا کردیم. وقتی که آن روز از تجریش تا راه‌آهن دست به دست هم دادیم. وقتی که از انقلاب تا آزادی رفتیم. وقتی که جرأت کردیم و گفتیم که اگر تقلب شود ایران قیامت می‌شود و شد!
تقلب نفخی بود که در شیپور دمید تا مرده‌ها از قبر خانه‌های تهران بیرون بریزند …
و آن‌گاه تن‌های آن ذهن سبز بود که به خیابان آمد؛ آن روز، آن دوشنبه فراموش نشدنی؛ روز ۲۵ خرداد و روز‌های بعد از آن که تجسید سبز بود!


هیچ نظری موجود نیست: